به گزارش مشرق، از حدود یک ساعت و نیم سخنرانی رئیس جمهور فرانسه "مکرون" در کنفرانس سالانه سفرای آن کشور ترجمهای از رئوس مطالب مهم مطرح شده در این سخنرانی را در ادامه میخوانید.
مکرون روز سه شنبه، ۲۷ ماه اوت، در کنفرانس سالانه سفرای آن کشور وضع جهان و اروپا و فرانسه و چالشهای مقابل آن را برای دهههای آینده ترسیم کرد.
ماکرون در آغاز این سخنرانی پس از اشاره به تردیدهای خود در بیان این سخنان و با اشاره به نشست گروه هفت و اینکه "آینده نشان خواهد داد که با موفقیت توام بوده یا نه" گفت:
«من میخواهم خیلی سریع دیدگاه هایم را با شما در میان بگذارم و تابلوی سریعی از جهان و بینظمیهای آن و در این چارچوب، اولویت هایمان ترسیم کنم. نظم بین المللی به شکلی بدیع دگرگون شده است؛ به ویژه تغییری عظیم ـ احتمالا برای نخستین بار در تاریخ ما ـ تقریبا در همه عرصهها با ابعادی عمیقا تاریخی در حال روی دادن است.
بیشتر بخوانید:
نخستوزیر انگلیس درخواست نتانیاهو درباره ایران را رد کرد
آمریکا چگونه تشویق شد قول و قرار در پاریس را برهم بزند؟!
در درجه نخست، یک دگردیسی و تغییر آرایش ژئوپولیتیک و استراتژیک را شاهدیم. ما احتمالا در دوران پایان هژمونی غرب بر جهان زندگی میکنیم. ما به یک نظم جهانی عادت داشتیم که از سده هجدهم شکل گرفته بود که بر مبنای هژمونی غرب بود که با برتری فرانسه، سپس انگلستان و بالاخره در سده بیستم در نتیجه دو منازعه بزرگ به برتری ایالات متحده انجامید. اوضاع اکنون تغییر کرده است. این تغییر برآمده از اشتباهات غربیها در برخورد با پارهای بحران ها است. همچنین برآمده از گزینشهای آمریکاییها از سالها پیش است و تنها به دولت کنونی (ترامپ) مربوط نمیشود، ولی ما را ناگزیر میکند که درباره پیامدهای آن در منازعات خاورمیانه و نقاط نزدیک و نقاط دیگر بازاندیشی کنیم و لازم است دوباره درباره یک استراتژی عمیق دیپلماتیک، نظامی و شاید عناصر همبستگی که گمان میکردیم برای همیشه پایدار است بیاندیشیم. این همبستگی را با هم در لحظههای ژئوپولیتیکی شکل داده بودیم که اکنون تغییر یافته است.
مسئله دیگر ظهور قدرتهای نوین است که احتمالا برای مدتی طولانی اهمیت آنها را دست کم گرفته بودیم. چین در درجه نخست و همچنین استراتژی روسیه که باید گفت اکنون سالهاست که با موفقیت بیشتری به پیش میرود. هند با اقتصاد نوین آن که اکنون نه تنها قدرت اقتصادی که قدرتی سیاسی نیز هست. به هند، روسیه و چین نگاه کنیم. آنها درک سیاسی بسیار نیرومندتری از اروپاییهای امروز دارند. آنها با جهان با یک منطق واقعی، فلسفهای واقعی و با الهامهایی نگاه میکنند که ما آن را از دست داده ایم. همه اینها عمیقا در حال تکان دادن ماست و کارتها را از نو چیدن است.
خطر این چرخش بزرگ با یک چرخش ژئوپولیتیک و نظامی دو برابر میشود چرا که در جهانی هستیم که در آن منازعات شدت میگیرد و من دو خطر اصلی میبینم. نخست اینکه سرشت این منازعات تغییر کرده و روز به روز بیشتر قربانیهای غیرنظامی میگیرد. دوم اینکه وحشیگری از نو آغاز شده و در این عرصه نیز نظمی که یقین ما و سازماندهی ما بر روی آن قرار داشت در حال نابودی است. ما اکنون معاهدات مربوط به محدودیت تسلیحات را در سکوت و معصومیت کنار میگذاریم. همه اینها پرسشهایی عمیق را دربرابر ما قرار میدهد. نخست اینکه دادههای گذشته و عادتهای ما دیگر معتبر نیستند و دوم اینکه ما باید درباره استراتژی خودمان بیاندیشیم چرا که آن دو قدرتی که اکنون کارتهای واقعی را در اختیار دارند عبارتند از ایالات متحده و چین؛ و ما دو گزینش در برابر این دگرگونی بزرگ داریم: یا متحد کوچک یکی از این دو یا کمی از این و کمی از آن باشیم؛ یا تصمیم بگیریم که سهم خود را در این بازی داشته باشیم و اثر بگذاریم.
در همین زمان، ما با یک بحران بی سابقه اقتصاد بازار مواجه هستیم که در اروپا و برای اروپا اندیشیده شده بود و از چند دهه پیش منحرف گردید. نخست این اقتصاد بازار عمیقا مالی شده و آنچه اقتصاد بازار یا به گفته برخی اقتصاددانان بازار اجتماعی بود و در مرکز توازنی که ما بدان اندیشیده بودیم قرار داشت اکنون به یک اقتصاد انباشتی تبدیل شده است. در وهله اول مالی شدن و سپس تحولات تکنولوژیک بدانجا انجامید که یک تمرکز فزاینده ثروت در نزد قهرمانان، یعنی هوشمندان کشور ما ـ متروپلهای بزرگی که در جهانی شدن کامیاب شدند ـ و در کل کشور انجامید ولی اکنون اقتصاد بازار که تا به امروز به لحاظ نظری دارای امتیاز نسبی بود و همه آن چیزهایی که ما پذیرفته بودیم و کشور ما و جهان را از فقر بیرون آورده بود از نو به نابرابریهایی انجامیده که دیگر قابل دوام نیست.
این اقتصاد بازار، نابرابریهای بی سابقهای را به وجود آورده که به نوبه خود، نظم سیاسی ما را عمیقا دگرگون کرده است. در درجه نخست مشروعیت این نظام اقتصادی به زیر سوال رفته است. چگونه به مردم مان بگوییم که این سازمان اقتصادی درستی است در حالی که آنها سهم خود را در آن نمییابند؛ و اکنون باید بدان بیاندیشیم که چگونه در این سیستم، توازن ایجاد کنیم، سیستمی که فقط فرانسوی نیست، بلکه اروپایی و جهانی است. آن زمان که به مردم مان میگفتیم کارخانههائی که از فرانسه میروند کار درستی میکنند و به سود شماست که اشتغال به لهستان و چین و ویتنام میروند و دوباره باز میگردند پایان یافته است. ما دیگر این داستان را نمیتوانیم ادامه دهیم؛ بنابراین ما باید ابزارهای تاثیرگذاری بر جهانی شدن را پیدا کنیم، همچنانکه باید درباره این نظم جهانی از نو بیاندیشیم.
اگر ما به همین راه ادامه دهیم برای همیشه کنترل را از دست خواهیم داد و آن زمان از صفحه روزگار محو خواهیم شد. من این را با یقین به شما میگویم. تمدن نابود خواهد شد و همچنین کشور ما و اروپا. اروپا نابود خواهد شد و جهان در حول دو قطب، سازماندهی خواهد شد: ایالات متحده و چین.»
روابط با روسیه
مکرون ادامه داد: «در کوشش برای تفکر دوباره بر روی رابطههای بزرگ، مسئله رابطه ما با روسیه مطرح است. ما از زمان سقوط دیوار برلین، روابط خودمان را با آن کشور بر اثر یک سلسله سوءتفاهمها بر مبنای سوءظن قرار داده ایم. من در این درخواست تجدید نظر در این روابط، دچار هیچ گونه خوش خیالی نیستم، ولی متکی بر یک سری بدیهیات هستم. ما در اروپا هستیم و روسیه به همچنین؛ و اگر ما نتوانیم در این زمان یا آن زمان، کاری مثبت با روسیه انجام دهیم در تنشی عمیقا بیهوده باقی خواهیم ماند. ما اکنون در سرتاسر اروپا با نزاعهایی روبرو هستیم که به بن بست رسیده اند و ما با اروپایی روبرو خواهیم بود که صحنه مبارزه استراتژیک میان ایالات متحده آمریکا و روسیه خواهد بود. بر این اساس، ما همچنان پیامدهای جنگ سرد را بر روی خاکمان خواهیم داشت و نخواهیم توانست برنامه عمیق ایجاد دوباره تمدن اروپایی را به پیش بریم زیرا این کار را بدون تفکر مجدد و بسیار عمیق بر روی پیوند با روسیه نمیتوان انجام داد. علاوه بر آن به نظر من دور کردن روسیه به خارج از اروپا یک اشتباه بزرگ استراتژیک است، زیرا ما روسیه را به سمت قدرت بزرگ دیگری یعنی چین سوق میدهیم که به هیچ وجه به سود ما نیست.
در عین حال باید گفت که روابط ما با روسیه در چهارچوب سوءظن، تنظیم و ساختاربندی شده است. امروز روسیه با حملات سایبری و ثبات زدایی از دموکراسی، برنامهای عمیقا محافظه کارانه و علیه برنامه اتحادیه اروپا دارد؛ و همه اینها در جریان سالهای دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ شکل گرفت؛ زمانی که یک سلسله سوءتفاهمها نقش بازی کرد و اروپا هم احتمالا نتوانست یک استراتژی درست در پیش گیرد و این احساس را به وجود آورد که به اسب تروای "غرب" تبدیل شده که هدف نهایی آن ویران ساختن روسیه است و روسیه تصورات خود را بر مبنای ویران کردن غرب و در نتیجه تضعیف اتحادیه اروپا شکل داد.
ما اکنون در اینجا قرار داریم. ما میتوانیم از آن ناراحت باشیم، میتوانیم در این جنگ روی مواضع باقی بمانیم ولی این مطابق با منافع عمیق ما نیست. منافع ما در این نیز نیست که خود را در یک ضعف احساس گناه نسبت به روسیه قرار دهیم و همه موضوعات اختلاف و نزاعهای گذشته را فراموش کنیم ولی من معتقدم این چهارچوب را باید عمیقا بررسی دوباره کرد. به نظر من باید ساختمان نوینی از اعتماد و امنیت در اروپا به وجود آوریم، زیرا اروپا هرگز ثبات نخواهد داشت و هرگز در امنیت نخواهد بود؛ اگر روابطمان را با روسیه صلح آمیز و روشن نسازیم. به صراحت بگویم این مطابق با منافع برخی از متحدان ما نیست. برخیها حتی ما را به سمت آن راندند که تا میتوانیم مجازاتهای بیشتری علیه روسیه اعمال کنیم، زیرا مطابق منافع آنها (امریکا) بود. هر چند که دوستان ما هم هستند اما اینها منافع ما نیست و به نظر من برای آنکه بتوانیم به هدفی که به آن اشاره کردم یعنی پایه گذاری مجدد یک برنامه واقعی اروپایی در این دنیایی که با خطر دوقطبی شدن (آمریکا و چین) روبروست، باید بتوانیم جبهه متحدی میان اتحادیه اروپا و روسیه به وجود آوریم و چنین چیزی ناگزیر است. برای این کار ـ و این چیزی است که من به رئیس جمهور پوتین گفتم ـ باید گام به گام پیش رفت. برای این کار باید هر روز کوشید، زیرا دیگر بازیگران هر روز میکوشند تا این برنامه را مورد تهدید قرار دهند، از جمله در سمت روسها، زیرا در آنجا هم بازیگران بسیاری در دستگاه ها و در نیروهای اقتصادی وجود دارند که با حملات و تحریکات خود خواهند کوشید این طرح را شکننده سازند.
ما زمانی که حاکمیت خود و همکارانمان به خطر بیفتد بسیار محکم خواهیم بود ولی باید به لحاظ استراتژیک، راههای نزدیکی را پیدا کنیم و شرایط بنیادین خود را مطرح کنیم. باید از منازعات به بن بست رسیده در سطح قاره اروپا خارج شد. باید درباره مهار تسلیحات قراردادی، اتمی، شیمیایی و بیولوژیک، چارهای اندیشید زیرا کافیست به شرایطی که در آن قرار داریم نگاه کنید. ما اروپایی هستیم که مسئله تسلیحات را در دست معاهداتی قرار داده که مربوط به قبل از پایان جنگ سرد بین آمریکا و روسیه است. آیا این، آن اروپایی است که گمان میکند آینده اش را میسازد؟ من به چنین چیزی اعتقاد ندارم و بنابراین باید در این مورد با روسیه گفتگو کرد. پایان معاهده کنترل سلاحهای میان برد، ما را ناگزیر از چنین گفتگویی میکند، زیرا این موشکها بر روی خاک ما فرود خواهند آمد. موضوع سوم که باید با روسیه درباره آن بیاندیشیم مسئله استراتژی فضایی است. ضمن اینکه در این زمینه در گذشته هم کار کرده ایم و تا آنجا که میدانم در این عرصه، متحدان ما آمریکاییها نیستند. ما باید با روسیه به یک استراتژی درباره فضای سایبری بیاندیشیم که بسیار از آن دور هستیم. امروز حملات سایبری هر روزه ادامه دارند ولی باید آن را علنی و بدون خوش خیالی مطرح کرد، در این زمینه تبادل نظر کرد و به طور خستگی ناپذیر برای ایجاد یک تقویم اعتمادسازی کوشید.
ما ضمنا به یک گفتگوی استراتژیک نیاز داریم برای آنکه بتوانیم شرایط حاکمیت فن آوری خودمان را در عرصه صنعتی بسازیم. هیچکدام از اینها بدیهی نیست، هیچکدام آسان نیست و شما هر روز با دلایلی روبرو هستید که در این سمت حرکت نکنید. من از شما (سفرا) میخواهم که با ظهور تحریکات، تسلیم نشوید، همواره از منافع ما، حاکمیت ملی ما دفاع کنید، نیرومند بمانید، ولی عمیقا معتقدم که باید در یک گفتگوی صریح و مطالبه گرانه با روسیه، کارتها را از نو چید؛ و ما باید در حول این محور حرکت کنیم، اگر میخواهیم به یک استراتژی اروپایی دست یابیم. این چیزیست که در روزهای آینده، وزرای خارجه و نیروهای مسلح با سفر چند روز آینده خود به مسکو انجام خواهند داد و در یک گفتگوی ۲+۲ با روسها شرکت خواهند کرد. ما اکنون یک گفتگوی مدام با رئیس جمهور پوتین را پی میگیریم و میخواهیم یک گروه کاری تشکیل دهیم تا بر روی تفاهم بر سر یک ساختار مشترک پیش برویم؛ و البته یکی از مهمترین موارد، آن است که بتوانیم در زمینه نزاع روسیه و اوکراین بر مبنای توافق مینسک گام برداریم. از این نظر گفتگوهای اخیر امکان داد به پیشرفتهای مشخصی دست یابیم که همراه با صدراعظم آلمان در روزهای آینده جلسه دیگری از سران تشکیل خواهد شد.
برای درک وضع باید به استراتژی روسها برای خود نیز توجه کنیم. به این کشور بزرگ نگاه کنید که توانسته است بر اثر ضعفهای ما یک قدرت مانور دوباره به دست آورد. از پنج سال پیش بدین سو روسیه جایگاهی بی سابقه در همه منازعات بزرگ جهان بدست آورده است. روسیه این جایگاه را به دست آورده، زیرا ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه ضعیف بودند. ما خطوط قرمزی ترسیم کردیم و آنها آن را زیر پا گذاشتند و ما واکنشی نشان ندادیم. آنها وضع را خوب درک کردند و به پیشرفت خود ادامه دادند، ما باید در این زمینه منطقی داشته باشیم و به سود ما نیست که بخواهیم با همسایه خود با منطق قدرت سخن بگوییم. روسیه در وضع کنونی تمام منافع خود را به حداکثر رسانده است؛ به سوریه بازگشته، به لیبی بازگشته، به افریقا بازگشته و در همه منازعات به دلیل ضعف یا اشتباهات ما حضور دارد. آیا این وضع ادامه خواهد داشت؟ من گمان نمیکنم. این پرسشی است که همواره باید از خود داشته باشیم، کشوری که سرمایه گذاری سنگینی روی تسلیحات خود انجام داده و این همه ترس در ما ایجاد کرده؛ بنابراین ما باید در گفتگوی صریح با روسیه در یک لحظه معین که به ناگزیر خواهد رسید گزینشی استراتژیک را ارائه دهیم و این وظیفه ماست که آن را تدارک ببینیم.»
جهان وارد صف بندیهای نوین میشود/ ایران عمق راهبردی سخنان مکرون را درک میکند؟
امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه، هفته گذشته در جمع سفرای این کشور سخنانی ایراد کرد که آن را باید از برخی جهات، تاریخی یا آغاز چرخشی تاریخی دانست. محتوای سخنرانی ماکرون این بود که هژمونی غرب بر جهان که از دو سده پیش، اروپا در چارچوب آن میاندیشید و سیاستگزاری میکرد پایان یافته است. جهان به دو قطب آمریکا و چین در حال تقسیم شدن است و دیگر کشورهای جهان اگر نمیخواهند به زائدهای از این دو تبدیل شوند باید با یکدیگر متحد شوند و همکاری کنند و وزنه متقابل یا سومی را در جهان به وجود آورند. طبعا مرکز ثقل این وزنه از نظر ماکرون اتحادیه اروپاست که برای رسیدن به این هدف باید در روابط خود با روسیه تجدید نظر و آن را نوسازی کند، مناسباتش را با هند و آسیا گسترش دهد و پایه نوینی برای روابط خود با افریقا به دور از منطق "هژمونی" و بر مبنای همکاری بنا کند.
ماکرون به خطرهایی که جهان کنونی را به دلیل نوع جهانی شدن آن که بر مبنای بازار آزاد قرار دارد تهدید میکند، به مسئله بحران زیست محیطی که سیاره را در خطر قرار داده، به ضرورت کنترل مسابقه تسلیحاتی، به فرار صنایع از اروپا، به تجدید نظر در ساختار "سازمان تجارت جهانی" اشاره کرده و تاکید نمود بدون انجام فوری اصلاحات و چرخشهای لازم در چهارچوبی که او ترسیم میکند اروپا از هم خواهد پاشید. ماکرون با اشاره به این تجربه تاریخی که تمدنها میتوانند نابود شوند خواهان کوشش برای برقراری یک تمدن نوین اروپایی شد.
آنچه ماکرون میگوید از یکسو الهام گرفته از دیپلماسی و سیاست خارجی روسیه دوران ولادیمیر پوتین است و از سوی دیگر الهام گرفته از رویکرد سیاست خارجی دونالد ترامپ. ماکرون خود به صراحت میگوید که روسیه به مراتب زودتر از فرانسه و اروپا وضع جدید جهان را فهمید و منطقی متناسب با آن در پیش گرفت. این وضع جدید جهان، ظهور قدرتهای تازه ای است که نمیتوان با منطق هژمونی، با منطق بلوک بندی با آنان سخن گفت. برخلاف غرب که خود را همچون یک بلوک دربرابر روسیه و چین تعریف کرده است، روسیهی پوتین خود را جزء هیچ بلوکی نمیداند. حتی روسیه و چین روابط خود را نه همچون یک "اتحاد" یا بلوک بلکه همچون همکاری و شراکت معرفی میکنند. با همین منطق است که روسیه در عین تقابل با ناتو میتواند با ترکیه نیز همکاری کند و حتی به آن سلاح بفروشد. ماکرون خواهان چنین رویکردی در سیاست خارجی است. اشارهای که به پایان هژمونی غرب و فراتر از آن پایان یافتن هویتی به نام غرب میکند در همین چارچوب است؛ همانطور که چندین بار در سخنرانی خود به کنفرانس اخیر گروه هفت در شهر بیاریتز فرانسه و دعوت ظریف به عنوان یک موفقیت اشاره میکند. فرانسه در عین اینکه در گروه هفت کشور صنعتی و در کنار امریکاست خود را مقید به سیاست خارجی آمریکا نمیداند و به خود حق میدهد که ایران را هم دعوت کند و سیاست خارجی مستقل از آمریکا و ناتو را در پیش گیرد.
ماکرون در عین حال در ترسیم سیاست خارجی جدید فرانسه که میکوشد آن را به سیاست خارجی جدید اروپا تبدیل کند تحت تاثیر ترامپ هم هست. زیرا آنچه ماکرون اکنون میگوید ترامپ قبلا عملی اش ساخته است. این ترامپ بود که پایان وحدت و یکپارچگی غرب را زودتر از همه در عمل اعلام کرد، ترامپ بود که عملا اعلام کرد غرب دیگر وجود ندارد و روبروی اروپا علنا ایستاد، ترامپ بود که چین را رقیب واقعی و خطر برای آینده آمریکا اعلام کرد، ترامپ بود که برای نخستین بار ضرورت جدا کردن روسیه از چین را مطرح کرد و بنابراین ماکرون از این نظر حرف تازهای نمیگوید. او در واقع به وضعی که ترامپ در عمل ایجاد کرده یک بنیان نظری و استراتژیک میدهد و در عین حال آنچه ترامپ با جنجال و گرد و خاک میخواهد به پیش ببرد، ماکرون میکوشد با تردستی دیپلماتیک پیش براند.
با این حال، سخنان ماکرون اگر از ابعاد دیپلماتیک و ژئوپولیتیک آن صرف نظر کنیم یک جنبه عمیقتر و بنیادینتر هم دارد و آن نگرانی از یک چرخش تمدنی و از افول تمدنی غرب است. ماکرون و در واقع آن اتاقهای فکر و دستگاههایی که او به نمایندگی آنان سخن میگوید احساس میکنند که تمدن غرب وارد یک مرحله نزولی شده است؛ بنابراین مسئله به مراتب فراتر از یک چرخش ژئوپولیتیک، بلکه انطباق با این روند نزولی برای جلوگیری از تعمیق آن است. آنچه غرب در حال از دست دادن آن است بیش از آنکه هنوز قدرت اقتصادی و نظامی آن باشد، هژمونی ایدئولوژیک آن است. اعتراف دردناک ماکرون به تبدیل شدن چین به قدرت اقتصادی جهان که فرانسه ممکن است ناگزیر شود به زائده آن تبدیل شود به نوعی پذیرش آغاز از دست دادن این هژمونی ایدئولوژیک است زیرا به مدت دو سده، تمدن غرب برتری اقتصادی و نظامی خود را بر چین و بر آسیا نشانه "عقلانیت" غربی در برابر عدم عقلانیت آسیایی و نشانه برتری تمدنی غرب اعلام کرد. آنها اکنون میدانند که با اعلام برتری فنی و اقتصادی چین و با آشکار شدن آن برای همه، در حال گام گذاشتن به چه مسیری و ورود به چه دامی هستند، همان دامی که خود برای مردمان دیگر کشورها پهن کردند و ذهن مردم جهان را با این گمان که هرکس از نظر اقتصادی پیشروتر است از نظر تمدنی نیز برتر است ساختند. آنها میدانند که اکنون و بزودی همین برساخته ایدئولوژیک برعلیه خود آنها خواهد چرخید. اینکه ماکرون در سخنرانی خود اصطلاحاتی نظیر "نبوغ چینی" و "منطق و روشن بینی" چینی را به کار میبرد یا از "هوشمندی" چینیها در برابر اشتباهات و حتی "حماقت" اروپاییها سخن میراند؛ یا اینکه دست پائین را میگیرد و از ضرورت کنار گذاشتن منطق هژمونی و رفتن به سمت منطق همکاری و شراکت برابر سخن میگوید برآمده از همین پیش بینی آینده است، به ویژه اگر اتحادیه اروپا از هم بپاشد که تبدیل شدن کشورهای اروپایی به زائده قدرتهای بزرگتر قطعی خواهد شد.
باز به همین دلیل است که ماکرون در سخنرانی خود از اصطلاحات مارکسیستی بهره میگیرد، از جنگ سنگری و جنگ مانووری (اصطلاحات گرامشی) سخن میگوید یا "اومانیسم" را شالوده تمدن نوین اروپایی معرفی و اعلام میکند "همانطور که سوسیالیسم در یک کشور نتوانست به لحاظ تاریخی موفق شود، اومانیسم در یک کشور نیز موفق نخواهد شد". با این سخنان از یکسو میخواهد تمدن نوین اروپایی ادعایی خود را به نوعی تکرار تجربه سوسیالیسم در شوروی معرفی کند و مدعی راهی تازه باشد، از سوی دیگر تحقق آن را در کوتاه مدت تعلیق به محال کند و مشروط به پیوستن همه جهان بدان سازد. این سخنان در عین حال آگاهی از این واقعیت است که با افول ناگزیر سرمایه داری غرب، تجربه سوسیالیسم شوروی از زیرآوار بیرون خواهد آمد و نه تنها بخش مهمی از دستاوردهای آن به خواستی جهانی تبدیل خواهد شد، بلکه این احتمال بسیار جدی است که نولیبرالیسم به ضد خود تبدیل شود و کشورهای سرمایه داری نظیر فرانسه زیر فشار سنگین داخلی و برای جلوگیری از عقب افتادن بیشتر در عرصه رقابت بکوشند از تاثیر ویرانگر بازار آزاد بکاهند و به سمت اقتصاد برنامه ریزی شده جهت بگیرند. در چنین چشم اندازی، کاریکاتورسازی از اقتصاد شوروی دیگر نه صلاح است و نه ممکن و باید آماده بیان این واقعیت به مردم بود که سوسیالیسم شوروی به دلیل محصور ماندن در یک کشور، ناموفق شد و نه بخاطر ناکارآمدی یا جنبه برنامه ریزی آن. با توجه به همین واقعیت است که ماکرون در سخنرانی خود بر ضرورت در پیش گرفتن یک "استراتژی صنعتی" واقعی تاکید میکند و بارها اصطلاح "کنترل" را همچون یک کلیدواژه به کار میگیرد و آن را ضرورت در همه عرصهها معرفی میکند.
سخنان ماکرون نشانه عمق بحران، نشانه حدت آن و در عین حال نشانه کوشش محافل حاکم بر سرمایه داری فرانسه برای انطباق با واقعیت افول تمدن غربی با هدف حفظ و نجات نظام سرمایه داری است. ولی این کوششی است امیدوارکننده، زیرا بهتر از کوربینی و سماجت بر حفظ ناممکن هژمونی است. اینکه محافل حاکم سرمایه داری در این یا آن کشور یا در سطح اروپا به این نتیجه برسند که خود را با واقعیت افول سرمایه داری غرب منطبق کنند یک گام بزرگ به پیش برای رفتن به سمت نجات بشریت از خطر جنگ و ویرانی طبیعت و محیط زیست انسانی است. این کوشش بدون کنترل محافل مالی ناممکن است و ماکرون هم در سخنان خود به طورضمنی خواهان برگشتن اقتدار به دولت برای کنترل این محافل است، محافلی که اکنون دیگر جهان وطن و در واقع بی وطن شدهاند و بی گمان در برابر چنین تحولی خواهند ایستاد و خواهند کوشید آن را به شکست بکشانند.
کوشش فرانسه برای میانجیگری و رسیدن به توافقی با ایران و ایالات متحده و جلوگیری از جنگ در خلیج فارس نشانهای از پیامدهای مثبت این درک و سمتگیری نوین در عرصه سیاست خارجی فرانسه برای آن کشور و جهان است، همانطور که تلاش آن کشور برای بهبود مناسبات با روسیه برای امنیت و صلح در جهان مفید است. سیاست خارجی ایران، بجای دادن شعار و رجز خواندن برای غرب، باید از این تحول استقبال کند و به سهم خود کمک کند و نشان دهد که این درک و سیاست نوین میتواند در کاهش تنش و بهبود وضع جهان و منطقه موثر باشد.
منبع: دیدارنیوز